دیوان . [دی ] (اِ) محل گردآوری دفاتر (مجمعالصحف ) فارسی معرب است و کسائی آن را به فتح دال و مولد دانسته است و سبب اینکه «واو» در دیوان مانند «سید» اعلال نشده است [ چون واو بعد از یاء ساکن قلب به یاء شود ] آن است که یاء در آن غیر اصلی بر وزن فِعّال از دَوَّنْت َ می باشد و در تصغیر دُوَیْوین گویند.


کسانی که بفتح دال خوانده اند آن را به بیطار قیاس کرده اند جوهری گوید که اصل دیوان دوان است (با واو مشدد) و یکی از دو واو قلب به یاء شده است چون در جمع آن گوئیم دواوین .و هرگاه یاء آن اصلی بودباید در جمع دیاوین میگفته اند اما ابن جنی دیاوین را نیز گفته است . (از لسان العرب ). مؤلف تاج العروس در سبب تسمیه ٔ دیوان نویسد چون کسری سرعت عمل منشیان را در اجرای کارها ملاحظه کرد گفت این کار دیوان (جن )است (دیو بمعنی جن و الف و نون در فارسی علامت جمع است ).


مناوی گوید که دیوان بمعنای صورت حساب است و سپس بر حسابگر و جای و موضعوی اطلاق گردیده است و مؤلف شفاءالغلیل گوید دیوان اطلاق بر دفتر میشده است سپس به هر کتابی اطلاق گردیده و گاه مجازاً اختصاص به مجموعه ٔ شعر شاعری معین یافت و رفته رفته در این معنا بصورت حقیقت استعمال گشته بنابراین دیوان را پنج معنی است کُتّاب ، محل کتاب ، دفتر، مطلق کتاب و مجموعه ٔ اشعار. (از تاج العروس ). ابن الاثیر گوید دیوان دفتری است که در آن نام سپاهیان و اهل عطا ثبت شده است و نخستین کس که در اسلام دیوان را تأسیس کرد عمر بود. (از لسان العرب ). جوالیقی وخفاجی گویند فارسی و معرب است . (از المعرب ) (از شفاءالغلیل ). دیوان بمنظور حفظ حقوق حکومتی از قبیل پستها و دارایی و مأموران و سپاهیان وضع شده است . (الاحکام السلطانیة ماوردی ).


در تشکیلات اداری عهد خلفا و سلاطین ممالک اسلامی عنوان اداره ٔ کل محاسبات مملکت و دفتر محاسبات و همچنین بمعنی مطلق اداره و تشکیلات اداری و کلمه ظاهراً ایرانی است و همریشه ٔ دبیر و این احتمال هم هست که اصل آن آسوری یا سومری باشد به هرحال کلمه ٔ دیوان در نزد مسلمین در آغاز جهت ثبت و ضبطمداخل و مخارج مملکت بکار میرفته است و سپس از طریق توسع بمعنی محل کار اعضا و اجزای مالیات استعمال شده است بعدها بر جمیع ادارات و دفاتر اطلاق یافته است و گویند در اسلام نخستین بار عمر خلیفه ٔ دوم رسم ثبت و ضبط دیوان را در دیوان الجند بتقلید از ایران و ظاهراً بصوابدید هُرمُزان برقرار نموده است .


مقارن عهدعمر و مدتها بعد از وی نیز دیوان در بلاد ایران بزبان پهلوی و در بلاد شام بزبان یونانی و در مصر بزبان قبطی و یونانی و بهرحال در دست غیرمسلمین بوده بعدها با توسعه ٔ فتوحات هم دیوان جند در امصار اسلامی (مثل کوفه و بصره ) پدید آمد و هم دیوان خراج چنانکه نزد ساسانیان و رومیان رایج بود. در عهد معاویه بعضی از دیوانهای دیگر بوجود آمد. ظاهراً در عهد عبدالملک بن مروان خلیفه ٔ اموی دیوان عراق بعربی نقل شده و دیوان شام نیز بعربی درآمده است . در عهد عباسیان دیوان رسائل یا انشاء اهمیت یافت و دیوانهای متعددی بوجود آمد. در عهد سامانیان تشکیلات دیوان تحت نظر وزیر و خواجه ٔ بزرگ و شامل دیوان رسائل یا دیوان انشاء دیوان استیفاء دیوان اشراف ، دیوان قضا بود و این تأسیسات راابوعبداﷲ جیهانی از روی تأسیسات مشابه سایر ممالک درست کرده بود بعد از عهد سامانیان نیز نزد غزنویان و سلاجقه و خوارزمشاهیان هم کم و بیش ادامه داشت .


رسوم و آداب و قواعد و مقررات دیوان تا عهد مغول بیش و کم همچنان محفوظ ماند. (از دائرة المعارف فارسی ). عبارت است از جمع متفرقات اصناف مردم جهت ترتیب امور مملکت . (نفائس الفنون قسم 1 ص 104). جای جمع شدن مردم .(از غیاث ) (آنندراج ). بشرحی که گذشت کلمه ٔ دیوان درمعنی دستگاه و اداره و دفاتر ثبت ارقام مالیات و جایگاه متصدیان این امور بکار رفته است و اینک ذکری ازدیوانها و سپس معانی جداگانه ٔ کلمه و شواهد هریک :
- دیوان احداث اربعة ؛ عبارت است از دیوان های قتل ، ازاله ٔ بکارت ، شکستن دندان وکور کردن . (تذکرةالملوک چ 2 ص 2).
- دیوان احشام (دیوان الاحشام ) ؛ راجع است به مستخدمین دربار. (از دائرة المعارف فارسی ).
- دیوان استیفاء ؛ اداره ٔ مالیه و عوائد. قسمتی از تشکیلات درباری و حکومت که بوسیله ٔ مستوفیان اداره میشد و بر دخل و خرج مملکت نظارت و رسیدگی داشت . دفتر وزارت مالیه : طاهر مستوفی دیوان استیفاء را بکار است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 473).
صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را
اندر او اهلیت صاحبقرانی بود و هست .